آیا آرایش کردن میتواند به همراه نتایج مثبت، پیامدهای منفی اجتماعی نیز به همراه داشته باشد؟ ظاهر افراد از اهمیت زیادی برخوردار است. افراد خوشقیافه در مصاحبههای شغلی، در جلسه دفاعیه دادگاه، در کمپینهای انتخاباتی و در نهایت در یافتن معشوق، نتایج دلخواه بیشتری به همراه داشته و موفقتر هستند. بنابراین جای تعجب نیست که ما برای داشتن ظاهر و آراستگی بیشتر اینقدر تلاش میکنیم. از آنجا که از دیدگاه اجتماعی ن بیشتر بر اساس ظاهرشان مورد قضاوت قرار میگیرند، در نتیجه بیشتر از مردان از آرایش برای افزایش زیبایی ظاهری خود استفاده میکنند. همچنین آمار نشان داده است که سالانه ۹۰ ٪ از ۱۵ میلیون جراحی زیبایی انجام شده در ایالات متحده، متعلق به ن است.
آرایش کردن و جراحیهای زیبایی اثر دلخواهمان را به ما میبخشند. آرایش همانطور که از قدیم به صورت سنتی نیز مورد استفاده بوده، کنتراست پوست مابین صورت و لبها و چشمها را افزایش میدهد، کنتراستی که به طور طبیعی در ن و در جوانترها از میزان بالاتر برخوردار است؛ بنابراین آرایش به داشتن ظاهری نه و جوانتر منجر میشود. تحقیقات نشان داده است که تزریق Xeomin (جایگزین بوتاکس) همراه با دیگر روشهای لیفت و پرکردن پوست، سن ظاهری افراد را کاهش داده و باعث افزایش احساس سلامتی و جذابیتشان میشود.
با این حال، بهبود ظاهر یک فرد ممکن است عواقب دیگری نیز داشته باشد، از جمله اینکه فرد توسط همسالان چطور دیده میشود. بیایید به دو مقاله تحقیقاتی جدید نظری بیاندازیم که به بررسی تاثیرات اجتماعی بهبود ظاهر افراد پرداخته است.
انسانها در یک خلاء اجتماعی زندگی نمیکنند: رفتارهای ما بر دیگران تاثیر میگذارد و هنگامی که یک فرد ظاهر خود را بهتر می کند، این کار نه تنها بر روی آن فرد بلکه بر دیگر افراد در حوزه اجتماعی وی نیز تاثیر میگذارد. هنگامی که ما دنبال یک همسر بالقوه هستیم، در حقیقت در حال رقابت با دیگر افراد برای به دست آوردن او هستیم، و وقتی ظاهرمان را بهبود می دهیم، بردی که در این رقابت کسب می کنیم، به ضرر دیگری تمام میشود.
به بیان خیلی ساده، اگر ما کمی جذابیتمان را افزایش دهیم، از جذابیت رقیبمان به همان اندازه کاسته میشود.
دکتر دنیله دل پیوره از دانشگاه یوتا و همکارانش در دانشگاه کریستین تگزاس این سوال را مطرح کردند که آیا ممکن است افزایش جلوههای ظاهری دارای غواقب اجتماعی باشد؟ آیا نی که تلاش میکنند ظاهرشان را بهبود بخشند، توسط همسالانشان به نوعی مورد تنبیه قرار میگیرند؟ دل پیوره و تیمش حدود ۱۲۰ زن را برای یک آزمایش گرد هم آورند. در این آزمایش از ن داوطلب خواسته شد که یک داستان کوتاه بخوانند. مضمون داستان از این قرار بود که یک زن جوان میخواست خود را برای مصاحبه شغلی با یک مدیر مرد آماده کند. اما نیمی از داوطلبان داستان را این گونه میخواندند که در آن شخصیت اصلی، ملیسا، برای آماده شدن برای مصاحبه خود را آرایش میکند و در داستانی که برای نصف دیگر داوطلبان ارائه شده، ملیسا بدون آرایش توصیف شده است.
از داوطلبان خواسته شد تا نظر خود را درباره ملیسا بگویند. کسانی که داستان اول را که در آن ملیسا قبل از مصاحبه خود را آرایش کرده بود، مطالعه کردند، در مقایسه با کسانی که داستان بدون آرایش» را خواندند، ملیسا را فردی دغلباز، فریبکار، شیاد و خودخواه معرفی کردند که به هر قیمت میخواهد به هدفش برسد. لازم به ذکر است که اختلاف نظر قابل توجهی بین افرادی که ملیسا را این طور توصیف میکردند وجود نداشت و اکثر آنهایی که داستان آرایش کرده را خوانده بودند بر سر این توصیف اتفاق نظر داشتند. به هر حال این طور به نظر میرسد که ن در صورت آرایش کردن میتوانند از نظر همسالانشان دیدگاه منفی کسب کنند.
از آنجایی که خواندن داستان، حتی اگر داستان یکسانی به کار گرفته شود، با قضاوت کردن درباره یک انسان واقعی کاملا متفاوت است، محققان یک مطالعه دیگر در ادامه مطالعه قبلی انجام دادند. در این مطالعه، آنها به داوطلبان مجموعهای از عکسها را نشان دادند که شامل ن با آرایش و بدون آرایش میشد. این بار دل پیوره از داوطلبان خواست میزان تمایل خود را برای آشنایی با هر یک از ن اعلام کنند و بگویند که آیا حاضر هستند با صاحب عکس اطلاعات شخصیشان را به اشتراک بگذارند، او را بیشتر بشناسند یا با وی برای صرف شام بیرون بروند؟ در این آزمون مشخص شد که ن داوطلب، تمایل کمتری برای آشنایی با ن آرایش کرده، به نسبت نی که آرایش نکرده بودند، داشتند؛ هر چند اعتراف میکردند که نی که آرایش دارند، جذابیت ظاهری بیشتری دارند.
چه چیزی میتواند باعث این تاثیرات شود؟ آیا خانمها، برای ن دیگری که آرایش میکنند، به این دلیل که سعی کردهاند جذابیت ظاهری خود را افزایش دهند، به نوعی مجازات در نظر میگیرند؟ یا صرفا به این دلیل است که آنها با آرایش کردن جذابتر از ایشان شدهاند؟ دکتر دل پیوره برای دریافتن این مطلب آزمایش سومی را ترتیب داد.
دل پیوره به یک گروه جدید از داوطلبان زن، عکسهای بیشتری از ن با آرایش و بدون آرایش را نشان داد. این بار از افراد خواسته شد که عکسها را بر اساس جذابیت و مقدار تقلایی که فرد صاحب عکس برای بهتر کردن ظاهرش انجام داده، رتبهبندی کرده و در عین حال، میزان اعتمادپذیر بودن یا نبودن صاحب عکس را طی جملاتی بیان کنند. مثلا اگر قرار باشد با او ملاقات کنم، مطمئنم او منظوری از ترتیب دادن این ملاقات با من دارد.» و یا اگر قرار باشد بر سر چیزی با او رقابت کنم، امیدوارم منصفانه رفتار کند.»
تجزیه و تحلیل واکنش داوطلبان نشان داد که افراد، ن آرایش کرده را که تلاشی مضاعف برای بهبود ظاهرشان انجام دادهاند، غیرقابلاعتماد قلمداد میکنند و هر چه این تلاش بیشتر باشد، از میزان امتیاز اعتمادپذیری آنان کاسته میشود. نکته مهم مسئله این بود که حتی در صورتی که محققان فاکتورهای جذابیت عکسها را دستکاری میکردند، باز هم مطلب فوق در مورد میزان اعتمادپذیری صحت خود را حفظ میکرد. بنابراین، آرایش کردن واقعا باعث میشود ن، لااقل از دید همجنسان خود، قابلیت اعتماد کمتری داشته باشند (در تمام آزمایشها در میان ن داوطلب، هیچ زن همجنسگرایی وجود نداشته و همه ن تمایلات جنسی به جنس مخالف داشتهاند).
دل پیریوره در مقاله تحقیقاتی خود مینویسد:
آرایش کردن ن سبب ایجاد پیامدهای قابلتوجهی در روابط میان آشنایان و دوستان ایشان میشود. برای مثال در میان نوجوانان، تلاش دختران برای زیباتر کردن چهرهشان ممکن است به هزینه طرد شدن توسط همسالان همجنس منتهی شود. حتی ممکن است دختران دیگر به آنها زورگویی کنند. در واقع، این تحقیق نشان میدهد که به عنوان یک نوجوان، دختران جذاب نسبت به دختران با جذابیت کمتر، بیشتر قربانی خشونت غیرمستقیم میشوند.
این همه مشکل فقط برای آرایش کردن واقعا زیادی به نظر میرسد. سوال دیگری که پیش میآید این است که عواقب افزایش بهبود ظاهری از طریق انجام جراحیهای زیبایی چیست؟
دیگر همکاران مطالعاتی دل پیروره، هانا برادشاو و سارا هیل تصمیم گرفتند مجموعه دیگری از آزمایشات را برای رسیدن به پاسخ این سوال ترتیب دهند. به جمع این گروه از محققان، دو محقق دیگر به نام های رندی پروفیت لیوا و سیلیس نیکلاس از دانشگاه اوکلند پیوستند.
تیم روانشناسان دریافتند که در تحقیقات گذشته، نظر افراد بسته به اینکه بخواهند با فرد رابطه کوتاهمدت یا بلندمدتی داشته باشند، متغیر است. برخی تمایل دارند که فقط یک شریک عاطفی داشته باشند و در عین حال، نیمنگاهی هم به ازدواج با او دارند؛ برخی دیگر، به روابطی کوتاهمدت و مقطعی علاقمند هستند.
هیچ چیز درست یا غلطی در مورد ترجیح افراد در برگزیدن نوع رابطه دلخواهشان وجود ندارد. با این حال، عدم تمایل به داشتن یک رابطه مشخص برای طولانی مدت، مخصوصا برای ن، یک امر منفی تلقی میشود. بنابراین، وقتی احساس میشود زنی علاقمند به رابطه کوتاه مدت است، با او رفتار مناسبی صورت نمیگیرد (هر چند شواهدی وجود دارد که با گذشت زمان و در جوامع مدرن این استاندارد دوگانه در برخورد با جنس زن و مرد در حال تغییر است).
برادشاو و تیمش که در تحقیق اولش از همکاری ۹۰ زن جوان داوطلب بهره برده بود، تایید میکند که از میان این ن، افرادی که در تلاش برای داشتن روابط کوتاهمدت بودند، با احتمال بیشتری جراحیهای زیبایی را میپذیرفتند. در صورتی که چنین ارتباط معنیداری بین آرایش کردن و تمایل برای داشتن رابطه کوتاه پیدا نشد. این آزمایش، تمایل برای داشتن روابط کوتاهمدت را تنها دلیل پذیرش روشهای افراطیتر برای بهتر کردن ظاهر اعلام نمود.
در دومین مطالعه، دکتر برادشو ۱۶۰ زن و مرد جوان را که هرگز جراحی زیبایی انجام نداده بودند، برای شرکت در آزمایش انتخاب کرد. این مردان و ن در حالی پا به آزمایشگاه دکتر برادشو گذاشتند که فکر میکردند برای تحقیقی در مورد تاثیر رسانههای اجتماعی و دوستیابی آنلاین در آنجا گرد هم جمع شدهاند. در طی آزمایش به داوطلبان، یک سری عکس پروفایل جعلی نشان داده شد که همگی متعلق به یک زن بوده و صرفا توسط نرمافزار، دستکاری و از هم متمایز شده بودند. کامنتهایی که توسط افراد دیگر در ذیل آن عکسهای جعلی نوشته شده بود نیز قابل مشاهده بود. به نیمی از داوطلبان کامنتهای بیضرری نشان داده میشد و به نیمی دیگری این کامنت نشان داده میشد که میگفت:
من این دختر را از زمان دبیرستان میشناسم، جراحی پلاستیک خیلی بیشتر از بلوغ، اندام او را تغییر داده است!»
پس از مشاهده پروفایلها، داوطلبان به سوالاتی درباره چند و چون استفاده از شبکههای اجتماعی پاسخ دادند (تا حواس آنها را از هدف اصلی تحقیق پرت کنند) و سپس از آنها خواستند عکس پروفایل زنی را که در دوستیابی آنلاین دیده بودند، بر اساس ظاهر او برای رابطه کوتاه یا بلندمدت ارزیابی کنند.
داوطلبان بیشتر به زنی که فکر میکردند جراحی زیبایی انجام داده، برای داشتن رابطه کوتاه مدت، ابراز علاقه میکردند. این گفته فارغ از جنسیت افراد که در مورد عکس اظهار نظر میکردند، چه مرد و چه زن، صدق میکرد.
شاید تحقیق بعدی بتواند ارتباطی بین تلاش افرادی که جراحی زیبایی انجام داده یا میخواهند بدهند، در مورد دوستیابی کوتاه یا بلندمدتشان آشکار کند؛ یا احتمال پیامدهای اجتماعی بیشتر نی که در اثر انجام دادن جراحیهای زیبایی خود را کاندید رابطه کوتاهمدت مییابند را بررسی نماید (از همان نوع عواقبی که دامن ن مورد مطالعه در تحقیق دل پیریوره را برای آرایش کردن میگرفت).
با این حال، برادشاو و همکارانش این چنین نتیجهگیری کردند:
. نتایج به دست آمده در این تحقیق با نتایج تحقیقات دیگر در مورد چرایی و عواقب تاکتیکهای زیباسازی ن، همراستا است و نشان میدهد که بین تلاشهای مردان برای داشتن روابط کوتاهمدت و سبکهای آرایشی انگشتنما و مصرف محصولات لوکستر، رابطه معنیداری وجود دارد.»
منبع: مایندوِی، سایکالیجی تودی
دکتر ایروین یالوم نویسنده مشهور و رواندرمانگر افسانهای عصر حاضر است. وی در کتاب خود با عنوان زل زدن در خورشید» که در آن درباره غلبه بر ترس از مرگ» سخن میگوید، نقل قولی از فیلسوف شهیر هایدگر» درباره زندگی میآورد. هایدگر معتقد است برای انسان دو گونه متفاوت از بودن متصور است: زیستن در حالت شناختی (هستیشناسی) و زندگی در حالت روزمره.
در حالت شناختی، ما متوجه هستیم که هر لحظه از زندگی، ارزشمند است. ما با هر آنچه واقعا اهمیت دارد در ارتباط هستیم. ما هر آنچه را که دوست داریم در اختیار داریم، مانند دوستان و عزیزانمان و از نظر ذهنی به این مسئله واقف هستیم که هر لحظه، هر نفس، هر لقمه یا هر قدمی که بر میداریم، موهبتی است که به ما اعطا شده و نباید آن را حق مسلم خود بپنداریم. در این حالت ما با لحظات عمر محدود و ارزشمند خود در ارتباط بوده و هر لحظه متوجه ارزش و اهمیت آن هستیم. رسیدن به مرحله بودن از نوع شناختی، وما به این معنی نیست که زندگی بعد از آن همواره آسان شود. بلکه به این معنی است که با زیستن از نوع شناختی، نگرش ما نسبت به همه چیز در زندگی تغییر کرده و این دیدگاه جدید، ما را در مواجهه درست با مسایل کمک میکند. این نگرش به ما کمک میکند تا عمیقا ارزش هر لحظه را، حتی در لحظات دشواری، فقدان و درد، حس کنیم.
نقطه مقابل زیستن در حالت شناختی، زندگی در حالت روزمرگی است، که متاسفانه طبق ادعای دکتر یالوم شامل حال زندگی اغلب مردم میشود. این نوع از زندگی، زیستن در حالت بیفکری است: به صورت اجتنابناپذیری، تمرکز افکار برای ما غیرممکن است و دائما درگیر گفتگوهای درونذهنی و ناگزیر از رنجهای روزمرهایم. ما همواره در حال خودخوری و خود درگیری با اتفاقات بزرگ و کوچک هستیم. مثلا چرا سرویس ۵ دقیقه دیر کرده، چرا موبایلم برای ۱۰ ثانیه هنگ کرد و غیره. در حالت روزمرگی، ما از دیدن تصویری بزرگتر و مهمتر که همان معجزه زندگی است، غافل میشویم. ما از تمام چیزهایی که باید به خاطر داشتنشان شکرگزار باشیم غافل میشویم. در این حالت ما از تمام داشتههای ارزشمندمان چشمپوشی میکنیم. از سلامت جسمی خودمان، خانوادهمان و عزیزانمان غافل می شویم. ما در زندگی روزمره، داشتن غذا، تختخواب، شغل، دسترسی به هوا و آب پاکیزه و تمام موهبتهای طبیعی دیگر را حق مسلم خود میپنداریم. ما به وجود داشتههایمان اهمیتی نمیدهیم در حالیکه همه آنها می تواند نباشد.
بسیاری از افراد مبتلا به سرطان، زمانی که دیگر کار از کار گذشته و سرطان به مرحله غیر قابل درمان رسیده است، چنین اذعان میکنند که ابتلا به این باری سبب شده که در نهایت اولویتبندی آنچه که واقعا در زندگی باید مهم باشد را به ایشان یاد میدهد (مانند نزدیکترین روابطشان). در عین حال، بیماری لاعلاج سبب میشود رنجهایی که همواره در زندگی برایشان دغدغه بوده، در نظرشان بیاهمیت میکند. برای این افراد، سرطان دروازهای است که عبور از زیستن روزمره به حالت زیستن شناختی را ممکن ساخته؛ یعنی به دست آوردن دیدگاهی که اهمیت لحظهها و داشتهها را بارز میکند و رنجهای آنی و لحظهای را بیاهمیت جلوه میدهد. بسیار دردناک است که اغلب این افراد در آخرین روزهای زندگی با غمی عمیق میگویند: چرا اکنون که یاد گرفتهام چطور باید زیست، مرگم فرا رسیده است؟! چرا باید برای درک نعمت سلامت، در بستر مرگ میافتادم؟»
اما همین الان، من به شما یادآوری میکنم که میتوانید قبل از فرا رسیدن مرگ، به روش زیستن شناختی دسترسی پیدا کنید. ذهنآگاهی نیز مانند خیلی از مهارتهای دیگر با تمرین قابل دستیابی است. این تمرین نوعی پرورش تعمدی ذهنی است که در آن ذهن سرگردان خود را با دلسوزی و به دور از هر گونه پیشداوری، به لحظه کنونی باز میگردانیم. ما میتوانیم با یادگیری جهتدهی ارادی تمرکز خود، به معنای واقعی کلمه، حواس خود را به تکتک لحظات با ارزش زندگی خود معطوف کنیم. باز هم باید تاکید کرد که مهارت ذهنآگاهی به این معنا نیست که زندگی همیشه آسان خواهد بود؛ باید بدانیم که زیستن در حالت شناختی جادو نخواهد کرد. اما میتواند به ما کمک کند تا بتوانیم حتی در مواجهه با مشکلات و فقدانهای بزرگ، کماکان قدر و ارزش لحظات عمرمان را بدانیم. دانستن اینکه زمان و عمر ما محدود است و باور به اینکه دشوارترین لحظات نیز قابلتحمل و گذرا هستند، تحمل آنها را امکانپذیرتر میکند.
من چیزی در مورد شما نمیتوانم بگویم، اما به شخصه میخواهم حتیالمقدور در همان حالت شناختی زندگی کنم. اگر چه دسترسی به این حالت همواره آسان نیست (حتی شاید در شرایط خاص، تلاشی بیهوده بنظر برسد و عاقلانهتر این باشد که تسلیم حالت روزمرگی شویم)، تمرین ذهنآگاهی میتواند به دستیابی به حالت زیستن شناختی کمک کند. این کار درست مثل وقتی که ورزش می کنید تا عضلات سرشانه شما ورزیده و قوی شود، با تقویت عضله تمرکز ما تحقق پیدا میکند تا بدانیم حواسمان را به کجا و چطور منعطف کنیم. این تمرین میتواند قبل از اینکه خودمان یا یکی از عزیزانمان مبتلا به یک بیماری لاعلاج شویم، به ما کمک کند. این تمرین زمان زیادی از ما نمیگیرد و حتی با تکرار آن در حد چند بار در طول هفته به مدت چند دقیقه میتوانیم به نتایج درخشانی دست پیدا کنیم.
روش و تکنیکهای صحیح تنفس، اولین گام برای دستیابی به ذهنآگاهی و آرامش است. تیچ نات هان» از راهبان بودایی ویتنامی، فعال صلح و نویسنده، چندین روش تنفس را توصیه میکند که میتوانند مسیر ما برای رسیدن به حالت شناختی زندگی را هموار کنند. یکی از تکنیکهای مورد علاقه من این است: به آرامی، همزمان با کشیدن هوا به داخل ریهها، با خود تکرار میکنیم لحظه اکنون»، و همزمان با بیرون دادن هوا از ریه ها میگوییم: لحظه شگرف». عبارات تاثیرگزار دیگری هم هستند: هنگام دم، گفتن کلمه لبخند»، و در بازدم رهایی». برای کودکان نیز این تمرین با کلماتی ساده و قابل درک توصیه میشود. برای مثال عبارات سادهای از قبیل: با هر دم بله» به زندگی، و در هر بازدم تشکر» از زندگی. در این تمرین، مسئله فقط مربوط به کلمات مورد استفاده نیست، بلکه نکته مهم، توجه به احساس آرامشی است که در بدنتان به دلیل آزادسازی انرژی پیدا میشود. به همین دلیل تمرکز بر معنای مثبت کلمات و تنفس منظم و آهنگین در این تمرین توصیه میشود.
در دفترچه یادداشت شخصیام در مورد لحظات خاصی که بعد از تمرین ذهنآگاهی توانستهام به حالت زیستن شناختی دسترسی پیدا کنم چنین نوشتهام:
آرام و خوشحال هستم و ناراحتیهای کوچک» و اضطرابهایی که اکنون در زندگی با آنها مواجه هستم، مرا مشوش نمیکنند. در عوض، عمیقا حس سلامت و آرامشی میکنم، که صرفا برآمده از نعمت زنده بودن است. در این حالت، میتوانم احساس کنم که این حس صلح و آرامش همیشه زیر سطح هیجانی و مشوش ذهنم حضور قدرتمندی داشته و منتظر توجه بوده است. اگر از عزیزانم بپرسید، به شما میگویند که چقدر رفتارم در حالت شناختی دلپذیرتر است. اینکه تصمیم بگیرم تا جای ممکن در حالت شناختی زندگی کنم، صرفا مربوط به خود من نیست، بلکه به نفع همه اطرافیانم نیز هست.»
هیچ کدام از مزیتهای برشمرده شده فوق برای تمرین ذهنآگاهی و مدیتیشن بیراه نبوده و محققین توسط اسنکرهای مغزی پیشرفته توانستهاند تغییرات شگفتانگیز مغز در اثر مدیتیشن طولانیمدت» را به ثبت برسانند.
منبع: مایندوِی، سایکالیجی تودی
درباره این سایت